از عزت نفس مرحوم شیخ محمد حسین زاهد(رحمه الله) نقل شده که شخصی بود که در عیدها شیرینی از مغازه پدرش میآورد،مرحوم شیخ محمد حسین زاهد به او گفت: اگر لوتی هستی بلند شو برو از پدرت نیم کیلو باقلوا بخر و بیار، او رفت و خرید و آورد، شیخ به خاطر اینکه به همه باقلوا برسد، هر باقلوایی را نصف می کردند و به همه می دادند و می فرمودند: بقیه اش هم برای کسانی که بعد از شما می آیند، و درب پاکت را بستند، طلاب به ایشان گفتند پس خودتان چی ؟ ایشان انگشتشان را به زبانشان زدند و فرمودند: همین برای من بس است .
جناب استاد مجتهدی (رحمه الله) می فرمایند: موحوم شیخ محمد حسین زاهد(رحمه الله) در اواخر عمر که خیلی وضع مالی ایشان ضعیف شده بود برای اینکه از کسی پول غرض نکند کتابهایشان را به شاگردانشان می فروختند. مثلا مرحوم علی آقا منتظری می گفت: روزی شیخ به من فرمودند من دیگر این کتاب ارشاد القلوب را لازم ندارم و آن را به ده تومان می فروشم و من هم کتاب را به ده تومان از ایشان خریدم.
روزی وقتی با شاگردانشان از شهرری پیاده برمیگشتند یکی از شاگردان، خم شد و از روی زمین مهره زنجیر کهنه و فرسوده ای را برداشت، شیخ که چشمشان ضعیف شده بود فقط خم شدن او را دیدند و از او پرسیدند: چه کردی؟ آن شاگرد گفت: مهره زنجیری را از زمین برداشتم شیخ به ایشان فرمودند: نباید بر می داشتی(گرچه ، کم قیمت است ولی شاید برای صاحبش ارزش داشته باشد و به دنبال آن برگردد) حال برو و آن را قیمت کن و پولش را از طرف او صدقه بده.
یکی از شاگردان ایشان گفت صبحهای زود که برای درس به مسجد جامع تهران می رفتیم هنوز هوا تاریک بود لذا یک گرد سوز روشن می کردیم که مرحوم شخ محمد حسین زاهد(رحمه الله) چشمشان ببیند به ایشان گفتیم اجازه بدهید از مسجد یک سیم بکشیم و در اینجا لامپ و چراغی را روشن کنیم ایشن اجازه نداده ولی بر اثر اصرار ما، فرمودند: بروید از حضرت آیت الله حاج میرزا عبدالله چهل ستونی اجازه بگیرید. حتی ایشان ماشین هم سوار نمیشدند چون آن زمان تازه ماشین آمده بود و هر کس توان خرید و یا استفاده از آن را نداشت و فقط اختصاص به عده ای داشت.
ایشان به هر کسی هم درس نمی دادند و می فرمودند: ما حربه دست دشمن نمیدهیم و از قیافه می فهمیدند که او ، به درد طلبگی می خورد یا نمیخورد، چون واقعا قیافه شناس بودند.
خرده بینانند در عالم بسی واقفند از کار و بار هر کسی
مرحوم شیخ محمد حسین زاهد (رحمه الله علیه) از اولیا خدا بودند همه کارشان روی اصول بود، موقع گریه، زار زار گریه میکردند و موقع خوشحالی، مثل اعیاد مذهبی و شب عیدالزهرا که حضرت آیه الله مجتهدی(رحمه الله) منبر میرفتند دیده می شد که ایشان مسرور و خوشحال و خندان بودند و در بعضی موارد که مثلا شخص بار کشی می آمد کنار سجاده ایشان تا مساله ای بپرسد، ایشان اول با بارکش سلام و علیک گرمی می کردند و سپس میپرسیدند حالت چطور است؟ اموراتت می گذرد؟ و از این قبیل امور چون خیلی متواضع و خاکی بودند، بعد جواب مسئله را میدادند و بیشتر به فقرا و مستمندان میرسیدند و احترام میکردند تا به ثروتمندان ، زیرا ثروتمندان معمولا خود مورد احترام هستند، لذا زیاد به ثروتمندان و پولدارها محل نمیگذاشتند.
زندگینامه حاج شیخ محمد حسین زاهد از زبان آیت الله مجتهدی(قسمت 1)
زندگینامه حاج شیخ محمد حسین زاهد از زبان آیت الله مجتهدی(قسمت 2)
زندگینامه حاج شیخ محمد حسین زاهد از زبان آیت الله مجتهدی(قسمت3)