یکی از شاگردان شیخ محمد حسن زاهد(رحمه الله) گفت: در بازار بساط پهن میکردم دیدم بساط کساد است، یک ساعت مانده به ظهر جمع کردم و به مسجد جامع نزد ایشان رفتم،ایشان فرمودند: غلامحسین چرا آمدی؟ تو وظیفه داری تا ظهر بنشینی، خدا روزی را میدهد و همان شاگرد گفت: یکبار که میخواستم به دِه بروم برای استخاره نزد ایشان رفتم، به من فرمودند: باز هوس دِه رفتن کردی؟ سپس فرمودند: دِه مرو، دِه مرد را احمق میکند چرا که در دِه انسان از بحث و درس و محفوات و مکتوبات خویش دور میماند. در حالیکه انسان باید همیشه در یادگیری علم و دانش و به حافظه سپردن و نوشتن مطالب مهم بکوشد. لذا همیشه میفرمودند: ما کُتِبَ قَرَّ ، و ما حُفِظَ فَرَّ (1)
مرحوم شیخ محمد حسین زاهد(رحمه الله) فرمودند: یک پرنده نر و مادهای بودند، ماده به نر اظهار علاقه نمیکرد، پرنده نر به او گفت مرا دست کم نگیر، من میتوانم بساط سلیمانی را از بین ببرم، باد این صدا را برای حضرت سسلیمان(علیه السلام) آورد، حضرت پرنده را احضار کرد. او گفت من منظوری نداشتم فقط میخواستم پیش همسرم اظهار قدرتی کرده باشم، بعد پرنده گفت اگر بخواهم میتوانم، حضرت گفت چگونه؟ گفت میروم پر و بالم را در یک زمین وقفی (و غصبی) خاک آلود میکنم و میریزم در بساط تو و تمام بساطت را به هم میزنم.
--------------------------------------------------------------
(1) آنچه نوشته شده ثابت است و آنچه حفظ شده فرار است ( آداب المتعلمین ص 119)
پنج شنبه 87 فروردین 22 , ساعت 1:42 صبح
نوشته شده توسط محمد صدارت | نظرات دیگران [ نظر]